کد خبر: ۹۰۵۶
۰۵ تير ۱۴۰۳ - ۰۹:۰۰

چهاربرج، محله‌ای با صد خواهر و برادر!

خواهر، برادر، پسرعمو و دخترعمو ازجمله عناوینی است که اکثر اهالی محله چهاربرج هنگام صدازدن یکدیگر به کار می‌برند. شاید اگر برای اولین‌بار در محله چهاربرج قدم بگذارید، از دیدن این همه فامیل یک‌جا تعجب کنید.

گفتگو با خاندانی عریض و طویل از شجره طیبه رضوی آن هم درست در روز عید غدیر، سعادت بزرگی بود که امسال نصیبمان شد. حدود ۱۰ نفر از سادات ۲ تا ۶۶ ساله همگی با شال و کلاهی سبز گرداگرد نشستند و از خاطراتشان در روز عید غدیر گفتند.

از عهد اخوت‌هایی که در این روز بستند، از دید و بازدیدها، از مراسم و سنت‌های خاص عید غدیر و... با ما همراه شوید تا بیشتر با مراسم «چهاربرجی‌ها» در عیدغدیر آشنا شوید.   

 

اینجا همه با هم خواهر و برادرند!

خواهر، برادر، پسرعمو و دخترعمو ازجمله عناوینی است که اکثر اهالی محله چهاربرج هنگام صدازدن یکدیگر به کار می‌برند. شاید اگر برای اولین‌بار در محله چهاربرج قدم بگذارید، از دیدن این همه خواهر و برادر و دخترعمو و پسرعمو یک‌جا تعجب کنید، اما تمامی اینها برمی‌گردد به سنتی قدیمی در میان بزرگان محله.

بسیاری از مردان و زنان قدیمی چهاربرجی روز عید غدیر با یکدیگر عهد اخوت بسته‌اند و حالا تقریبا همه اهالی محله با یکدیگر خواهر و برادر و دخترعمو و پسرعمو شده‌اند.  

سیدعباس رضوی یکی از ساکنان محله چهاربرج می‌گوید: در حال حاضر من ۲۰ عمو و حدود ۷۰ پسرعمو در این محله دارم. او در توضیح رسم عهد اخوت در محله خود می‌گوید: «مردان در روز عید غدیر دست راست یکدیگر را می‌فشارند و یک روحانی صیغه اخوت را میان آنان جاری می‌کند. برای بستن عهد خواهر و برادری هم مردان و زنان دستشان را در ظرف آبی مشترک قرار می‌دهند و بعداز خواندن صیغه، خواهر و برادر می‌شوند.»

وی با یادی از پدربزرگ خود می‌گوید: «پدربزرگ من حاج‌آقا مظلوم یکی از روحانیون بزرگ مشهد بود که بسیاری از افراد از نقاط دور و نزدیک برای خواندن عهد اخوت نزد وی می‌آمدند. در این میان طبیعی است که این صیغه بین بسیاری از اهالی روستای چهاربرج نیز جاری و آنان خواهر و برادر یکدیگر شده باشند. با خواهر و برادرشدن بزرگان چهاربرج، حال اکثر اهالی با یکدیگر پسرعمو و دخترعمو شده‌اند.»

رضوی با اشاره‌به فواید خواهری و برادری می‌گوید: «مردم این محله اعتقاد بسیاری به عهد اخوت دارند. آنها معتقدند روز قیامت، برادر واقعی نمی‌تواند شفاعت‌تان را بکند، اما برادری که با او عهد اخوت بسته‌اید، حامی شما می‌شود.»    

 

اگر نشانه‌ای نداشته باشید، خودتان مقصرید!

پیش‌ترها، سادات را با شال و کلاه سبزی که به سر و گردن می‌آویختند، می‌شد تشخیص داد، اما امروز به‌ندرت جوان سیدی را می‌توان یافت که نشانه‌ای به‌همراه داشته باشد. با‌این‌حال تقریبا تمام خاندان رضوی که امروز روبه‌رویمان نشسته‌اند از ۲ تا ۶۶ ساله همگی شال یا کلاهی سبز به همراه دارند.

پدربزرگمان معتقد بود که همچون نظامی‌‌ها که با لباس و درجه‌شان شناخته می‌شوند، درجه ما نیز ‌رنگ کلاهمان است

از آنان می‌پرسیم آیا این نشان سبز تنها به روز عید محدود می‌شود یا در تمام ایام سال همراه آنان است؟ حاج‌سید‌تقی ۵۸‌ساله که کلاه بافت سبزی به سر گذاشته این‌چنین جوابمان را می‌دهد: «پدرم از زمانی‌که به راه افتادم این کلاه را بر سرم گذاشت و گفت این را همیشه روی سرت حفظ کن تا دیگری کلاه سرت نگذارد! از آن زمان به بعد دیگر هیچ‌گاه کلاه سبز را از خودم دور نکردم.»

او سپس به تعریف خاطره‌ای در همین رابطه می‌پردازد: «سال ۷۲ یعنی درست زمانی‌که اختلاف‌ها میان کشور عربستان و ایران بالا گرفته بود، برای حج واجب رفتیم مکه. رئیس کاروان گفت سید، اینجا وهابی زیاد است و امکان دارد مشکلی برایت ایجاد کنند.

اگر ممکن است چندروزی که اینجا هستیم کلاهت را بردار، اما من که توصیه پدر را همیشه آویزه گوشم کرده بودم، مخالفت کردم و گفتم زادگاه من همین‌جاست. اگر قرار است اتفاقی بیفتد، خوشحال می‌شوم که همین‌جا باشد؛ بنابراین تمام آن روز‌ها نشان سبزم را به‌همراه داشتم و تنها در روزی که اعمال حج را انجام می‌دادم، کلاهم را برداشتم.»

حاج‌سیدمحمود بزرگ‌خاندان هم در تایید حرف برادر می‌گوید: «اگر سیدی نشانه نداشت و به او بی‌احترامی شد، مقصر خودش است؛ بنابراین تمام خاندان ما در طول سال کلاه و نشان خود را حفظ می‌کنند.»

سیدحسن رضوی که ۳۳ سال بیشتر ندارد و شال سبزی به دور گردن آویخته می‌گوید: «پدربزرگمان معتقد بود که همچون نظامی‌ها که با لباس و درجه‌شان شناخته می‌شوند، درجه ما نیز رنگ کلاهمان است. البته نظامی‌ها می‌توانند لباسشان را درآورند، اما این نشان باید همیشه همراه ما باشد؛ بنابراین سعی می‌کنیم حرمتش را نگاه داریم و کاری نکنیم که شال سبزمان زیر سوال برود.»

عباس رضوی نیز که در حال حاضر عضو شورای اجتماعی محله‌شان است، با اشاره‌به تأثیر آرامش‌بخش رنگ سبز می‌گوید: «همان‌طورکه می‌دانید در اتاق عمل از رنگ سبز استفاده می‌کنند؛ چراکه نشانه آرامش است. همچنین وقتی شخصی دلش می‌گیرد با حضور در فضای سبز آرام می‌شود. بر‌همین‌اساس بنده در شورای اجتماعی محلات هم پیشنهاد دادم رنگ جداول را سبز کنند.

پیش‌تر‌ها این نشان‌ها زیاد بود، اما متأسفانه اخیرا خیلی کم‌رنگ شده. به عقیده من سیدی که جایگاه خودش را نشناسد و نداند به کجا تعلق دارد این نشانه را کنار می‌گذارد.»     

 

گاهی با چای شیرین پذیرایی می‌کردیم

از ساعت ۹ صبح یعنی درست بعداز پایان دعای ندبه درِ این خانه به روی مهمانان باز می‌شود و گاهی تا چندروز بعداز عیدغدیر هم ادامه می‌یابد.

مادر خانواده رضوی که گرچه خودش سید نیست، سادات بسیاری را در دامانش پرورش داده می‌گوید: «از ۱۳ سالگی که عروس خاندان رضوی شدم تاکنون، چه زمانی‌که داشتیم و وضعمان خوب بود، چه وقتی که دستمان تنگ بود و جایی نداشتیم و مجبور بودیم بچه‌ها را در یک اتاق بگذاریم تا جا برای مهمانان باشد، هر سال تا جایی که از دستمان برمی‌آمده در روز عید غدیر از مهمانان پذیرایی کردیم.»

زهرا اسلامی‌نژاد در مقایسه اقلام پذیرایی از آن زمان تاکنون ادامه می‌دهد: «آن زمان که شیرینی نبود، روز عید با چایی شیرین و خرما پذیرایی می‌کردیم؛ البته آن زمان توقع‌ها هم کمتر بود، اما امروز روز عید شیرینی باید باشد.»     

 

عیدی سید برکت می‌آورد

گرفتن عیدی از سید‌ها یکی از بخش‌های شیرین عید غدیر است. بسیاری معتقدند عیدی سید ولو اندک باعث برکت در زندگی می‌شود و به همین خاطر است که از خیر گرفتن عیدی نمی‌گذرند.

حاج‌سید‌محمود می‌گوید: «گاهی برخی تا عیدی نمی‌گرفتند از خانه بیرون نمی‌رفتند. البته ما هم هیچ‌گاه این عیدی را دریغ نمی‌کنیم و حتی برای اینکه واقعاً برکت داشته باشد، سعی می‌کینم از سهم‌الارثی که هر سال به سادات رضوی تعلق می‌گیرد، مبلغی را نگه‌داریم و در این روز عیدی دهیم.»

سهم‌الارث شجره طیبه امام رضا (ع) که تماماً در کتابی با همین نام گرد‌آوری شده اوایل نخود و لوبیا و گندم بود، اما چندسالی است که نقدی شده است. هرسال مبلغ ۷۰۰ هزار‌تومان به سادات‌رضوی تعلق می‌گیرد و این خاندان سعی می‌کنند این مبلغ ناچیز را صرف اموری، چون زیارت، کمک به نیازمندان و ایتام، دادن عیدی و... استفاده کنند.    

 

سید بودن هم خاطراتی دارد!

اکثر سادات خاطرات بسیاری از برخورد‌های مردم دارند؛ از حرمت‌هایی که مردم به‌واسطه سید‌بودنشان نگاه داشته‌اند تا مرحمت‌هایی که به همین واسطه برایشان ایجاد شده است. از خاندان رضوی خواستیم گوشه‌ای از این خاطراتشان را برایمان بازگو کنند. 

   

چهاربرج، محله‌ای با صد خواهر و برادر!

 

لباس نویی که روز عیدغدیر بپوشید سوال و جواب ندارد

حاج‌سید‌محمود رضوی با‌اشاره‌به خاطرات کودکی‌اش در روز عید غدیر می‌گوید: «آن زمان هر سال روز عید غدیر مادرم برایم «تره» می‌بافت و می‌گفت صبر کن این لباده را روز عید غدیر به تن کن؛ زیرا آن روز هر لباس نویی که بپوشی، سوال و جواب ندارد.»

یکی دیگر از خاطرات شیرین سیدمحمود که مزه آن از زیر زبانش بیرون نرفته پلوی شب عید غدیر بود که می‌گوید: «خوراک آن زمان ما بلغور شیر، آبگوشت، نان و ماست و... بود. تنها شب عید‌ها بود که مادرم می‌گشت و از ته کیسه بلغور شیر و نخود و لوبیا مقداری برنج می‌یافت و با آن برایمان دمی می‌گذاشت. مزه آن دمی‌ها هیچ‌گاه از خاطرم نمی‌رود.»    

 

پدرم توصیه کرده با سید‌ها دست‌به‌یقه نشوم!

سیداصغر رضوی که ورزشکاری چوخه‌کار و همچنین عضو تیم ملی جودو است، خاطره‌ای از افسوس و پشیمانی حریفش از ضربه او دارد. می‌گوید: «یک‌بار حریفی از یکی از شهرستان‌های اطراف داشتم که هیچ شناختی از یکدیگر نداشتیم. هنگام کشتی با آن فرد ضربه‌فنی شدم.

وقتی در پایان کشتی نام‌مان را گفتند و آن فرد متوجه شد، من سید هستم، دستش را بر زمین کوبید و گفت چرا از اول نگفتی سیدی؟ پدرم توصیه کرده با سید‌ها حتی «سریقه» نشوم؛ چه برسد به اینکه آنها را ضربه کنم! حال من چه کنم و چگونه جواب پدرم را بدهم؟»     

 

کلاه سبزم را که دید، گفت حلالم کن

خاطره حاج‌سید‌احمد برمی‌گردد به ماجرای برداشتن و گذاشتن یک کلاه سبز. او می‌گوید: «معمولا زمانی‌که کلاه سبز به سر دارم، افراد حرمتم را نگه می‌دارند و کسی به من توهین نمی‌کند. یک بار هنگام کار با تراکتور گرد‌و‌خاک زیادی بلند شد. برای اینکه کلاهم کثیف نشود، آن را از سر برداشتم.

 کارم این بود که با تراکتور زمین فردی را شخم بزنم، اما چون حدود زمین وی را به‌درستی نمی‌دانستم به‌اشتباه وارد زمین شخص دیگری شدم و او عصبانی نزدم آمد. عذرخواهی کردم، اما فایده‌ای نداشت و آن فرد مدام فریاد می‌زد. صحبت‌هایش که پایان یافت از تراکتور پایین آمدم و کلاهم را بر سرگذاشتم. آن فرد که تازه متوجه شده بود من سیدم به‌شدت از رفتار خود پشیمان شد، مرا بوسید و گفت حلالم کن.» 

 سید واقعی زحمت‌کش است و هیچ‌گاه دستش را جلوی دیگران دراز نمی‌کن

  

سید واقعی گدایی نمی‌کند

عباس رضوی با برشمردن صفات زحمت‌کش، شجاع، صادق و... برای سادات می‌گوید: «ما خودمان باید حرمت این لباس را نگه داریم تا دیگران هم به آن احترام بگذارند.» وی سپس با‌اشاره‌به برخی افراد که با انداختن شال یا کلاه سبز سر چهارراه‌ها اقدام به گدایی می‌کنند، می‌گوید: «به عقیده من این افراد واقعا سید نیستند و فقط از نام سید سوء‌استفاده می‌کنند؛ چراکه سید واقعی زحمت‌کش است و هیچ‌گاه دستش را جلوی دیگران دراز نمی‌کند. علاوه‌بر‌این در سنت ما نیز گفته شده صدقه بر سادات حرام است.»    

 

نام علی (ع) را که گفتم لبخندی زد و محو شد

حاج‌سیدتقی که مدعی است با گفتن نام علی (ع)، عزرائیل بی‌خیال گرفتن جانش شده می‌گوید: «سال ۶۴ بود. نیمه‌های شب پس‌از اتمام جلسه‌ای داخل شهر به خانه بازگشتم و در را هم پشت سرم بستم. هنوز ننشسته بودم که فردی با ظاهری بسیار زیبا مقابلم ظاهر شد.

هرچه از او می‌پرسیدم، پاسخی نمی‌داد. گفتم با من کار داری؟ جوابی نداد. پرسیدم از در آمدی؟ باز هم جوابی نداد. گفتم تو عزرائیلی؟ فقط چشمانش را یک بار باز و بسته کرد. نگاهش را به قلم دوخت و مانند شوک به دیوار چسبیدم. دنبال راه نجات بودم. گفتم جانم را نگیر. جوابی نداد.

التماسش کردم باز هم فایده‌ای نداشت. ناگهان گفتم جد من علی (ع) است؛ علی‌بن‌ابی‌طالب را می‌شناسی؟ لبخندی زد و دوباره چشمانش را باز و بسته کرد. کمی آرام گرفتم. گفتم تو رو جان علی، جانم را نگیر. دوباره لبخند زد. نگاهش را از قلبم برداشت و ضربان قلبم عادی شد. رفتم دستش را بگیرم که ناگهان محو شد.»

 

* این گزارش پنج شنبه، ۲۴ مهر ۹۳ در شماره ۷۱ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44